کد مطلب:94665 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

نامه 009-به معاویه












[صفحه 622]

معاویه نامه ای به علی (ع) نوشت و درخواست كرد تا قاتلان عثمان را به او بسپارد. این پاسخ آن نامه است چه بسا كه می خواستند پیامبر ما را بكشند، و ریشه ما را از بن بركنند. از این رو اندوه و آلام بسیاری برای ما ایجاد كردند و كارهای بس زشت و نابخردانه در حق ما روا داشتند. آسایش و آرامش ما را به هم زدند، و بیم و هراس را ارزانی ما داشتند. ما را ناچار به سكونت در كوه و بیابان سخت و توان فرسا نمودند، و آتش جنگ را علیه ما برافروختند. اما- به خواست قادر متعال- ما بلای خصم را از رسول اكرم دور ساختیم، و دشمنان را از حریم و جود عزیزش پراكنده نمودیم. مومنان پاك ما، از خدا پاداش حمایت از پیامبر را می طلبیدند و كافرانمان، به دلیل خویشاوندی، او را كمك و یاری مینمودند. هر كسی از خاندان قریش كه اسلام آورده بود، از بلا و سختی و مصیبتی كه ما در آن گرفتار بودیم، آسوده و بركنار بود و این رهائی از ترس و آسودگی، یا به دلیل عهد و میثاقی بود كه با مشركین بسته و یا به سبب خویشی و قرابت با آنها بود اما چون كوره سوزان پیكار، سخت سوزنده و گدازنده شد، و مردم از ترس، خود را كنار كشیدند، رسول خدا (كه درود بی پایان خدا بر او باد) خ

اندان خویش را سپر بلا ساخته و بدین وسیله، یاران خویش را از آلام شمشیر حراست مینمود. تا اینكه، عبیده ابن حارث در جنگ بدر كشته شد، و حمزه در جنگ احد به قتل رسید و جعفر در جنگ موته جان شهادت نوشید. آنكس- كه اینك نامش را نمیبرم- مانند آنان با همه جان، آرزو كرد كه او هم جام پاك شهادت بنوشد، اما دریغا كه پیمانه عمر آنان زودتر بسر رسید، و مرگ آنكس كه نامش را نمیبرم بتاخیر افتاد. دریغ و درد از روزگار غدار، كه من با كسی برابر می شوم كه در تعالی دین و ایمان، چون من آنهمه تلاش و كوشش نكرده و همچون من در كار دین و ایمان و اسلام، قدمت و دیرینگی نداشته است. حال آنكه هیچكس به فضل چنین افتخاری دست نیابد، مگر آن مدعی كه از ادعایش تنها خودش آگاه است نه من. گمان نكنم خدا هم ادعای او را بپذیرد. به هر حال حمد و سپاس، ذات آن قادر متعال را سزاست

[صفحه 623]

اما تو ای معاویه، درخواست نمودی كه قاتلان عثمان را بسوی تو روانه كنم. من در اینكار تامل و تفكر بسیار كردم، و دریافتم كه فرستادن آنها بسوی تو- و یا غیر تو- از حیطه قدرت و توانائی من بیرون است. اما به جان خود سوگند، اگر تو از این سركشی و كج روی، دست برنداری و جدا نشوی، به زودی همان قاتلان عثمان، بی آنكه تو رنج یافتنشان را در بر و بحر و كوه دشت، بر خویش هموار سازی، خود را به تو بنمایانند و چنان درصدد یافتن تو برآیند، كه بی تردید این جستجو ترا خوشایند نباشد و دیدارشان ترا شادمانه نسازد!


صفحه 622، 623.